حال پریشان تو چه دانی؟
اشک در دیده، جمع
نریزد،
تو چه دانی؟
خنده در ماتم روز،
مویه در ماتم شب
حال امروز مرا تو چه دانی؟
بی خبرتر
بی خبرتر از آنی!
تا نگاهی در تو افکندم،
فهمیدم!
قصه حال مرا
چون توئی باید
تا چنین حالی شود...