کاغذ جلوم، روی میز و یه مداد تو دستم.نمی دونم چرا نمی تونم بنویسم.شاید دلیلی واسه نوشتن ندارم.شاید همین بی دلیلی خودش یه دلیل واسه نوشتن.نوشتن یه حرف که مدتها است باید بگم ولی نمیتونم...
مدتی است که نمیتوانم بگویم
مدتی است که نمیتوانم بنویسم
و مدتی است که نمیتوانم شعری بگویم
ویا حرف دل را بنویسم
گویا نوک قلم احساسم شکسته
و تراش خیالم نمی تراشد
و همه ی کاغذ های خیالم را باد برده
و شاید مهمتر از همه اینها
که دیگر عشقی نمانده
و مرده همه ی عشق یک دل
دلی که دیگر حرفی نمی زند
که اگر حرف بزند باز
نوک شکسته قلم احساس را
خواهد تراشید،تراش خیال
تا روی کاغذ ذهن بنویسم
که عشق نمرده است
behtar ham mitonesti benevisi
سلام وبلاگ خیلی قشنگی داری ...امیدوارم موفق باشی به ما هم سر بزن ما مایل به همکاری هستیم ...و امیدوارم با نظرات و پیشنهاد های خوب خودت مارو با خبر کنی..به ما هم سر بزن ....ما تازه شروع کردیم اگه مایل به تبادی لینک هستی خبر بده...
سلام
خیلی ممنون که به وب ما سر زدین.
ما وب شما رو لینک میکنیم. امیدواریم این یه اتفاق خوب باشه واسه آشنایی های بیشتر.
تو این صفحه قلم احساس بهتر از بقیه شده.